×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

جدیدترین ها

امروز : چهارشنبه, ۱۴ آذر , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Wednesday, 4 December , 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 0 خبر
ایران یکصدا مدافع حرم

به گزارش تهران۲۴،امام رضا(ع) قلب ایران است. این را آن معامله‌گر بازنده هم خوب می‌دانست که به ساحت درخشان‌ترین نماد هویت ایرانی حمله کرد. او خواست قلب ما را نشانه بگیرد؛ اما تاریخ نخوانده بود تا بداند که لایزالی یک محبت عمیق و حقیقی، چگونه نسل به نسل عامل انسجام و وحدت بین لایه‌های مختلف اجتماعی در ایران شده است. اهانت به امام رضا(ع) تمام مردم ایران را همدل و یکپارچه کرد و مرزها مشخص شدند. سه روز پیش در همان جشنواره‌ای از یک فیلم موهن به ساحت فرهنگ ایران و نماد درخشانش امام رضا(ع) تقدیر به عمل آمد که سال‌هاست تصاویر زشت و کریه از ایران را به بالاترین قیمت می‌خرند. حالا بالاخره کار به جایی رسیده که رفتارهایی از این دست، نه‌تنها تاثیری در به‌هم خوردن اعتمادبه‌نفس جمعی ایرانیان نداشته باشد، بلکه هر هجمه‌ای به هویت ملی و دینی ایران که عمدتا با عاملیت خودفروختگان هموطن انجام می‌شود، مردم را هوشیارتر و متحدتر کند.

علی عباسی، کارگردان فیلم عنکبوت مقدس، دو مشکل عمده روحی و اجتماعی دارد که در فیلمش آنها را برون‌داد یا به‌عبارتی تخلیه کرده است. یکی از بحران‌های او، اختلال هویتی است. انتقام از جلوه‌های باستانی فرش ایران(با به تصویر کشیده طراحی یک سجاده) و شکوهمندی بی‌زوال امام‌رضا(ع)، نتیجه چنین بحرانی است. بحران دوم که جنبه روانی دارد، به عقده‌های جنسی او که خودش می‌گوید بهشان دچار است، ربط پیدا می‌کند. جالب اینجاست که سعید حنایی، قاتلی که فیلم درباره‌اش ساخته شده، به‌واقع دچار اختلال یا عقده‌های جنسی نبود و از اختلالات دیگری رنج می‌برد؛ اما علی عباسی اینها را به آن شخصیت دور از دسترس الصاق کرده تا برون‌دادی از مسائل روحی و روانی خودش را تبدیل به فیلم کند. بخت با علی عباسی لااقل آنقدری یار بود که با قرار دادن این محتواها ذیل یک نتیجه‌گیری کلی سیاسی، بتواند آن را به فستیوال کن بفروشد و با استفاده از هنرپیشه‌ای که کن می‌خواست به‌عنوان ترحم بابت بلاهایی که قبلا در زندگی بر سرش آمده، نخل طلا را به او بدهد، فیلمش را حتی در فهرست برندگان اختتامیه هم دید. در ادامه، طی دو بخش مجزا به بررسی ریشه‌های این دو اختلال روانی و اجتماعی و تاثیرشان بر پدید آمدن فیلمی مثل عنکبوت مقدس پرداخته شده است. این نوعی از نقد ژنریک یا تکوینی است که البته به‌دلیل علاقه نویسنده‌اش به هویت ایرانی و مقام قدسی امام‌رضا(ع) از به خرج دادن احساسات در لحن پرهیز نکرده است.  

علی عباسی و بحران اختلال اجتماعی هویت
این انتقام از کیست؟ از چیست؟ پوستری برای فیلم عنکبوت مقدس طراحی کرده‌اند که در آن عکس نامتعارف و ناجور یک زن روسپی را جای گل قالی ایرانی گذاشته‌اند(البته به نظر می رسد که نیت بازنمایی یک سجاده بوده است اما طراح بیشتر عناصر بصری یک فرش را طراحی کرده است). می‌دانیم که همه دنیا ایران را به فرش می‌شناسند و طراحی فرش ایرانی یکی از بسترهای مهم برای تحلیل ذهن ایرانیان است. گل قالی همیشه به ایده مرکزی این جامعه اشاره دارد و جای دادن چنین تصویری در آن، یعنی در مرکزیت فکر این جامعه هیچ‌چیز پررنگ‌تر از زن روسپی نیست. یعنی تمام فکر و ذکر جامعه مردسالار ایران دفع خطر از این زنان است، یعنی این درون‌مایه فکری که قاتل هولناکی مثل سعید حنایی به آن دچار است، در جامعه ایران جنبه تاریخی دارد. هرکس جست‌وجوی مختصری در ماجرای سعید حنایی کرده باشد، می‌داند که او پس از یک تعرض ناکام به همسرش، ابتدا رفت سراغ مردانی که فکر می‌کرد مزاحم نوامیس مردم می‌شوند تا حال آنها را بگیرد و بعد که دید زورش نمی‌رسد، نقشه قتل زنان خیابانی را کشید. یعنی حتی در ذهن یک روانی خفه‌شده در عقده‌های شخصی هم اولین معضلی که طرح می‌شد، بحث زن‌ها نبود. اصلا استدلال‌آوری در رد چنین تهمتی به ناخودآگاه جمعی و تاریخی ایران، لازم نیست. اساسا خود کسی که چنین اتهام بنیادین و بزرگی وارد می‌کند، باید برای ادعایش دلیل بیاورد. تشبیه نقش‌های پیچیده فرش ایرانی به تارهای عنکبوت هم یک انتقام‌جویی کور از جانب کسی است که حتی خودش در ایران بزرگ نشده و زندگی نکرده است. سکانس ابتدایی فیلم با یک نمای معروف (Establishing shot)  آغاز می‌شود که تصویر هوایی دستکاری‌شده‌ای از شهر مشهد است. حرم امام‌رضا(ع) در قلب شهر قرار دارد و رشته‌هایی از چراغ‌ها مثل تارهای عنکبوت از این حرم به‌سمت نقاط مختلف شهر رفته‌اند. مشخص است که امام‌رضا(ع) را به چه چیزی تشبیه کرده‌اند و داخل ذهن این موجودی که ساخته‌اند، مطابق همان پوستر و باقی محتوای فیلم، چه چیزی گذاشته‌اند. در اینجا به امام‌رضا(ع) به‌عنوان عنصری تعیین‌کننده در هویت ایرانی حمله می‌شود. خود علی عباسی هم به‌عنوان نویسنده و کارگردان فیلم می‌گوید فیلمش نه درباره سعید حنایی، بلکه درباره جامعه‌ای است که قاتل‌پرور است. لابد عباسی خودش را از این قاعده مستثنی می‌داند تا در جامعه غربی پذیرفته شود. اما حقیقت این است که مشکل اصلی او بحران هویت است. او نه کاملا سوئدی یا دانمارکی شده و هویت اروپایی را توانسته دریافت کند و نه آنقدر ایرانی است که در این هویت شریک باشد؛ لذا برای اثبات خودش به جامعه غربی ناچار می‌شود بزرگ‌ترین توهین‌ها را به اصل و اساس جامعه پدری‌اش نثار کند. نیروهای داعش که از کشورهای غربی به این گروه می‌پیوستند هم دچار چنین بحرانی در هویت‌شان بودند. آنها عمدتا از نسل دوم مهاجرانی بودند که نه مثل پدران‌شان هویت عربی داشتند و اساسا عربی را بدون لهجه می‌توانستند حرف بزنند و نه به‌خاطر موی مشکی پوست نیمه‌روشن‌شان در جامعه غربی پذیرفته شدند. انتخاب آنها نوعی انتقام‌جویی بود که هویت شرقی را رادیکال‌تر از خود مردم سنتی شرق ادعا می‌کرد و امثال علی عباسی که دست‌شان به چندتا جشن و جشنواره غربی می‌رسد و از ادغام‌شان در جامعه غربی هنوز ناامید نشده‌اند، از آن سوی بام شیرجه می‌زنند. عباسی و افرادی مثل او از قبیل طارق صالح، فیلمساز مصری‌الاصل سوئدی که در همین دوره از کن هم حضور داشت، روی دیگر سکه داعش هستند؛ موالید نوعی از بحران هویت که سرانجام‌شان به خشونتی انتقام‌جویانه و کور از جامعه‌ای با هویت سنتی منجر می‌شود. قربانی هر دو گروه هم سرزمین طردشده و ترک‌شده مادری و پدری است. مشتی بی‌وفا که یا خودشان یا پدران‌شان وطن را مثل هتل دانستند و وقتی از خدماتش ناراضی بودند، ترکش کردند، حالا به همان‌جا برگشتند تا سرخوردگی بابت این هجرت بی‌فایده را تخلیه کنند. آنها می‌خواهند تلافی این بی‌هویت‌شدگی را سر جایی دربیاورند که در ذهن خودشان پوزخند نامرئی مردمش را تخیل می‌کنند. کسی به آنها نگفته بود که «پس چی شد؟ مگر قرار نبود آنجا خوشبخت‌تر از ما شوی؟» اما این شکست‌خوردگان، چنین صدایی را در ذهن خودشان می‌شنیدند. هیچ‌کس مثل اینها نمی‌تواند قلب شریان‌های اجتماعی سرزمین مادری‌شان را خوب شناسایی کند؛ چه بیگانه‌ها و چه حتی ساکنان خود آن سرزمین. شکولوفسکی، فرمالیست روس، جمله بسیار مشهوری دارد که می‌گوید «ساکنان لب ساحل، صدای امواج دریا را نمی شنوند» بله! آنها عادت می‌کنند و آن صداها، آن بو و مزه‌ها، جزئی از خودشان می‌شود که پشت عدسی چشم‌ها و پرده‌های گوش است؛ اما کسی که دورشده و آشنایی‌زدایی را تجربه کرده، خوب می‌داند قلب ماجرا کجاست و به همان‌جا حمله می‌کند. مثل داعش که به جان آثار باستانی و تاریخی غرب آسیا افتاد و حتی اماکن مقدس مذهبی را تخریب می‌کرد و مثل علی عباسی که به جان طرح باستانی قالی ایران و مکان مقدسی مثل حرم امام‌رضا(ع) افتاد. آیا تا به‌حال یکی از آن کسانی که به‌دلیل بحران هویت مبتلا به چنین حقد و کینه‌هایی شده‌اند، در وضعیتی دیده شده که عقده‌هایش گشوده شده و آرام گرفته باشد؟ علی عباسی هم هرگز به چنین آرامشی نخواهد رسید و حریف هیولایی نمی‌شود که به جان ذهنش افتاده است. او سراغ چیزی رفته که حساسیت ویژه‌ای از سمت مردم ایران درموردش وجود دارد و هرچیز را ببخشند یا فراموش کنند، هتک‌حرمت به آن را نمی‌بخشند. قبل از عباسی کسان دیگری به گنبد حرم امام‌رضا(ع) با گلوله توپ حمله کرده بودند و کسان دیگری برای جاانداختن قانون بی‌حجابی، در یکی از صحن‌های این حرم، حمام خون به‌راه انداختند؛ اما آن دم و دستگاه سرجایش باقی ماند و شکوهش عالمگیرتر هم شد. شما هم محو می‌شوید و می‌روید و ما می‌مانیم. چراغ‌های حرم روشن می‌ماند و بوی گل‌های قالی ایرانی در هوای آن می‌پیچد.

علی عباسی و بحران اختلال روانی و جنسی
سال۲۰۰۱ میلادی، یک فیلم نئونوآر آمریکایی ساخته شد به‌نام «وقتی که عنکبوت می‌آید». لی تاماهوری کارگردان فیلم بود و مورگان فریمن هم در آن بازی کرده بود. نام فیلم به انگلیسی این بود:
«Along Came a Spider»  این فیلم یک‌سال بعد از دستگیری سعید حنایی، قاتل زنان خیابانی مشهد ساخته شد و ناگفته پیداست که هیچ ربطی به آن نداشت اما در ایران سعید حنایی هم به عنکبوت معروف شده بود. شاید هنوز خیلی‌ها یادشان باشد که تا یکی، دو دهه پیش یکی از کارهای مطبوعات و اهالی رسانه دست‌وپا کردن القاب و عناوینی خاص برای قاتلان زنجیره‌ای بود. مثلا به موردی که قبل از سعید حنایی بود، خفاش شب می‌گفتند. سال بعد مستندی بیرون آمد که به‌نام آون، فیلم شناخته‌شده آمریکایی، یک حرف واو اضافه کرده بود و ماجرای سعید حنایی در آن روایت می‌شد «و وقتی که عنکبوت می‌آید» که عنوان انگلیسی‌اش می‌شود
«And Along Came a Spider»  علی عباسی می‌گوید مدت کوتاهی پس از دیدن مصاحبه حنایی در این مستند در سال۲۰۰۲، شروع به نوشتن نسخه‌های اولیه از فیلمنامه «عنکبوت مقدس» کرد که نام فرانسوی‌اش شب‌های مشهد Les Nuits de Mashhad است. اما عباسی نکات حیرت‌انگیزی درباره نوع تماس ذهنی‌اش با این پدیده می‌گوید: «به‌طرز عجیبی با آن مرد احساس همدردی کردم، واقعا برخلاف میل خودم. فکر می‌کنم یک عنصر روان‌پریشی در جنبه لذت‌جویی قتل‌های او وجود داشت، تمایلات جنسی پیچیده و امثال آن. بی‌گناهی عجیب او بیشتر به این دلیل بود که چگونه یک جامعه، یک قاتل زنجیره‌ای ایجاد می‌کند. فهمیدم که فیلمنامه، باید نه‌تنها بر قاتل، بلکه بر زن‌ستیزی تمرکز کند.» علی عباسی اینجا به وضوح اعتراف می‌کند که دارای عقده‌های جنسی پیچیده‌ای است و از این لحاظ با حنایی همذات‌پنداری می‌کرده است. گذشته از اینکه آیا انگیزه حنایی به‌واقع همین عقده‌های جنسی بوده یا نه، (که به‌نظر نمی‌رسد چنین باشد و او از اختلالات دیگری رنج می‌برد)، عطف به همین سخنان، به‌خوبی می‌توان دریافت آیا آن چیزی که عباسی از پوستر فیلمش گرفته تا محتوای درون آن، به جامعه ایران نسبت می‌دهد، واقعا درباره این جامعه صادق است یا مساله‌ای مربوط به مسائل فردی و روانی خودش می‌شود. او در ادامه می‌گوید: «قصد من ساختن فیلم قاتل زنجیره‌ای نبود. می‌خواستم فیلمی درباره جامعه قاتلان زنجیره‌ای (ایران) بسازم. این درمورد زن‌ستیزی ریشه‌دار در جامعه ایران است که به‌طور خاص مذهبی یا سیاسی نیست، بلکه فرهنگی است.» اینکه عقده‌های ناتمام جنسی یک نفر، مثلا علی عباسی چه ارتباطی با فرهنگ ایران دارد هم سوالی بی‌پاسخ خواهد ماند؛ چه اینکه فردی با چنین ویژگی‌هایی، خودش را ضد آن اجتماع می‌بیند نه خروجی طبیعی آن.

سعید حنایی از آنجا به عنکبوت ملقب شد که برای قربانیانش طعمه می‌گذاشت و بعد آنها را خفه می‌کرد. او عقاید عجیب‌وغریبی هم داشت که می‌شود از آنها برداشت ایدئولوژیک کرد؛ یعنی خودش چنین ارتباطی بین جنایاتش با ایدئولوژی برقرار کرده بود تا به چنین اعمالی وجاهت و هویت ببخشد. اما برای اثبات بی‌ربطی اعمال او به آن ایدئولوژی‌ها هیچ برهانی صریح‌تر و قاطع‌تر از این نیست که حکومت ایران خودش این فرد را دستگیر، محاکمه و اعدام کرد.

یعنی حکومتی که حنایی مدعی بود برای حفظ ارزش‌های ایدئولوژیک آن چنین جنایاتی کرده است، حنایی را گرفت و دار زد. البته این فقط حکومت ایران نبود که براساس قانون شرع اسلام حنایی را مجازات کرد و غیر از چند آدم کج‌فکر و هیچ‌کاره که عمدتا از آشنایان نزدیک حنایی بودند و البته خانواده عجیب او، در میان مردم عادی هم هیچ‌کدام از دین‌داران و خداباوران چنین جنایاتی را تایید نکردند. قاتل زنجیره‌ای در همه دنیا تکلیفش مشخص است.

معمولا برای اینکه چنین افرادی نتوانند از مجازات اعمال‌شان فرار کنند، عنوان بیمار روانی درمورد‌شان به‌کار نمی‌رود و با اینکه ذهن این افراد طبیعی و نرمال نیست، بررسی‌های روانشناختی چندانی روی آنها صورت نمی‌گیرد. بدتر اینجاست که در نبود تحلیل‌های روانشناختی، دنبال تبارشناسی اجتماعی چنین اعمالی بگردیم. در زندگی سعید حنایی، بر او چیزی بیشتر از آن نگذشته که بر عموم مردم آن دوره می‌گذشت؛ اما ذهن او سر از جهنمی درآورد که به یکی از هولناک‌ترین قاتلان تاریخ ایران تبدیلش کرد و ریشه این را باید در همان ذهن و همان روان مغشوش جست‌وجو کرد. اگر ماجرای محمد بیجه را که سه‌سال بعد از حنایی به جرم تجاوز و قتل ۲۷کودک و بزرگسال اعدام شد، بتوان به محرومیت جنسی در جامعه ربط داد و اگر غلامرضا خوشرو، معروف به خفاش شب که سارق و قاتل زنجیره‌ای بود و ۹زن را کشت در بستر فقر قابل بررسی باشد، اقدامات سعید حنایی را هم می‌توان به ایدئولوژی مربوط دانست. تنها جنبه عمومی درخصوص این قضایا بحث امنیت است. باید به‌لحاظ امنیتی انجام چنین اعمالی بسیار مشکل یا محال شود و تلاش برای جراحی زیرساخت‌های جامعه، طوری که خودبه‌خود باعث عدم بروز مواردی از این دست شود، یک تلاش متوهمانه خواهد بود. البته عده‌ای بی‌اینکه دچار چنین توهماتی باشند، ممکن است برای سوءاستفاده‌های سیاسی، مسائل روانی را به‌جای مسائل اجتماعی جا بزنند. در فیلم عنکبوت مقدس با چنین موردی روبه‌رو هستیم و البته هسته مرکزی محتوای فیلم را عقده‌های جنسی کارگردانش شکل داده است.

میلاد جلیل‌زاده

انتهای پیام/

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.