عبدالله دستش را از دست عمه کشید و خود را به عمو رساند. وقتی رسید که دید ابجر بن کعب با شمشیر قصد قتل عمویش را داشت. فریاد زد و فرمود: «میخواهی عموی مرا بکشی؟» آن نانجیب شمشیر را فرود آورد و به دست عبدالله رسید و دستش قطع شد.
عبدالله دستش را از دست عمه کشید و خود را به عمو رساند. وقتی رسید که دید ابجر بن کعب با شمشیر قصد قتل عمویش را داشت. فریاد زد و فرمود: «میخواهی عموی مرا بکشی؟» آن نانجیب شمشیر را فرود آورد و به دست عبدالله رسید و دستش قطع شد.