تهران۲۴
حنان سالمی: هفتاد و دو، این عدد عجیب اما مقدس؛ آه که چقدر برای شیعه باشکوه است. هفتاد و دو مرد، حسین(ع)، دشت کربلا و ایستادن در برابر طاغوتی تا بن دندان مسلح و شیطان صفت.
میگویند سی هزار مرد جنگی از تمام نقاط به سمت کربلا گسیل داده شده بود تا وحی را، تا توحید را و تا نبوت و امامت را به خون بکشند طوری که دیگر هیچ بلادی عطر خدا و رسول خدا را ندهد اما رگهای حسین و هفتاد و دو جوانمردی که دوشادوش او به خون پیچیدند به امتداد تاریخ بشر تکثیر شد و حتی به دفاع مقدس رسید.
حال هفتاد و دو تابوت از آن دفاع مقدس، از آن معرکه، از آن جنگ حق بر علیه باطل آوردهاند. از مناطق عملیاتی فکه، مجنون، شرق دجله و شلمچه اما من فقط کربلا میبینم. غربت میبینم. و استخوانهای پشت و سینهای که در تمدن بشر عصر تکنولوژی، به جای اسب بر آنها تانک دواندهاند.
من عابس میبینم. حبیب بن مظاهر. زهیر بن قین. من دستهایی را میبینم که سربند لبیک یا حسین (ع) را دور سر یکدیگر محکم میبندند و برای رقصی چنین میانهی میدان، سر از پا نمیشناسند.
تابوتها به پرچم پیچیده اما صداها رهاست. صدای لبیک هفتاد و دو مردی میآید که نخواستند و نتواستند بپذیرند خون در رگهایشان جاری باشد و نفس در سینههایشان در تلاطم اما خمینی، آن حسین (ع) غریب زمان، تنها بماند.
با خودم میگویم تو که با آنها نسبت نسبی نداری. شاید صاحبان این تابوتها برادر خواهری یا پسر مادری باشند از دیاری دور؛ اما تو با آنها غریبهای، هفت پشت! پس تو را با این هفتاد و دو تابوت جا مانده از دفاع مقدس چه کار؟ چرا خیره خیره اشک میریزی و بغض شدهای؟! و بعد یاد زینب (س) میافتم. روی تل ایستاده. با عبایی که خاک کربلا به آن دخیل میبندد.
حسین (ع) در قتلگاه است و قاتل چشم به راه. خنجر با وسوسهی شیطان در تقلاست و دست و پنجه نرم میکند. زینب (س) همت میکند. قدم تند میکند. هروله میکند تا دور کعبهاش به طواف بچرخد اما حسین (ع) آخرین رمقش را در چشمهای نیمهبازش میریزد و رو به خواهر استغاثه میشود: «پیش نیا خواهر» و آنگاه در آن لحظهی عروج به خنجر لبخند میزند و دعای قربانی میخوانَد: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلى مِلِّةِ رَسُولِ اللَّهِ.»
آه از این ذبح عظیم. کجاست ابراهیم (ع)؟ کجاست اسماعیل (ع)؟ و کجاست هاجر؟ کجایند تا در روضهی صبوری زینب (ع) پیرهن بدرند! چه دلی داشت این بانو، که خاک را به خون حسین (ع) حنا بسته دید، به خون قمر بنی هاشم، به خون برادر، به خون فرزند و به خون تمام نسبتهای نسبی و سببی دشت نینوا اما جز «ما رأیت إلا جمیلا» بر لب نراند.
روح چگونه اینقدر بزرگ میشود؟ مگر میشود از حسین (ع) دل کند؟ نه هرگز، زینب (س) دست روی زخمهایش گذاشت و ایستاده در چشم طاغوت، علی (ع) شد تا حقیقت را هر چند خونآلود و خاکآلود اما به دستان ما برساند و اکنون ما مسئولیم.
کربلا در سنهی شصت و یکم هجری پایان نیافت و این هفتاد و دو تابوت گواه این سخن است. حسین (ع) جاریست در جهان و در قلوب تمام مبارزانی که برای امر به معروف و نهی از منکر از خویش گذشتهاند. حسین (ع) یک راه است. یک مکتب. حسین (ع) یعنی اگر دیدی ظالمی به ظلم خویش میبالد و مظلومی زیر دست و پاست به پا خیزی. حسین (ع) یعنی میدان گاهی کربلاست و گاهی دفاع مقدس و گاهی دفاع از حرم. حسین (ع) یعنی نگذارید حرف زینباش (ع) زمین بماند آنگاه که در کاخ کفر خطابه شد و گفت: «فَکِد کَیْدک وَاسْعَ سَعْیک و ناصِبْ جُهْدَک فوالله لا تمحُو ذکرنا و لا تُمیتُ وَحْیَنا.» حسین (ع) یعنی این.
انتهای پیام/م
https://tehran-24.ir/?p=115546