به گزارش تهران۲۴، دیروز اولین سالگرد شهادت سردار حاج سیدمحمد حجازی، جانشین پیشین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران است. رهبر انقلاب در پیامی به این مناسبت، سردارحجازی را دارای «فکری پویا، دلی سرشار از ایمان راستین و آکنده از انگیزه و عزم راسخ» توصیف کردند و تصریح داشتند: «او در مسوولیتهای بزرگ و اثرگذار در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خدمت کرده و در همه آنها سربلند و موفق بوده است».
سردارحجازی پیش از مسوولیت در نیروی قدس سپاه، جایگاههای دیگری را نیز تجربه کرده بود؛ از عاملیت در تشکیل سپاه اصفهان و اعزام نیرو به جبههها از پادگان گلف اهواز تا فرماندهی کل نیروی مقاومت بسیج و بعدها هم معاونت آماد در ستاد کل نیروهای مسلح. شهیدحجازی پیش از انقلاب اسلامی جزء انقلابیون اصفهان به حساب میآمد و علیه نظام شاهنشاهی مبارزه میکرد. اما یکی از نقاط عطف مدیریت شهیدحجازی، حضور مستشاری او در حزبالله لبنان بود که بیش از پنج سال به طول انجامید.
در ادامه گفتوگوی روزنامه صبح نو را با سیدعلی حجازی فرزند سردار شهید سیدمحمد حجازی میخوانید.
بهعنوان سوال نخست، سردار شهیدحجازی در حوزه مدیریت عمدتا با چه مولفههایی شناخته میشد؟
تنوع جاهایی که حاجآقا(شهیدحجازی) بعد از انقلاب کار کرد، بسیار زیاد بود. حاجآقا در دورهای، مسوول تبلیغات در سپاه اصفهان شد. در دورهای دیگر، در جبههها تصویربرداری میکرد. ایشان مسوولیت قرارگاههای مختلف مثل سلمان و نصر را به عهده داشت و در اواخر جنگ، جانشین قرارگاه قدس شد. حاجآقا بعد از جنگ بلافاصله جانشین اداره آموزش سپاه و سپس، جانشین حفاظت اطلاعات سپاه شد. معاونت هماهنگکننده نیروی مقاومت بسیج و بعد، فرماندهی نیروی مقاومت بسیج از دیگر مسوولیتهای حاجآقا بود. ایشان بعدها معاون آماد و پشتیبانی ستاد کل نیروهای مسلح هم شد که جایی کاملا تخصصی و فنی است و سپس به لبنان رفت و فرمانده قرارگاه لبنان در نیروی قدس سپاه شد.
شهیدحجازی چند ویژگی در کار داشت که باعث شد به قول حضرتآقا هر جایی در سپاه مسوولیت مهم داشت، موفق و سربلند بیرون بیاید. مهمترین ویژگی ایشان، نگاه راهبردی و ذهن متفکر بود. یعنی در هر جایی قرار میگرفت، نگاهش راهبردی بود و افقها را میدید و بنابر شرایط جایگاهها و مسوولیتها، افقها را تعریف و بعد به سمت آنها، حرکت میکرد. مدیرانی با نگاه استراتژیک، بسیار کم هستند؛ این نوع مدیران وقتی در مسندی قرار میگیرند، افق ۱۰ تا ۱۵سال آینده را میبینند.
شهیدحجازی چه تاریخی به لبنان اعزام شدند؟
ماموریت ایشان در لبنان، اوایل سال۱۳۹۳ قطعی شد. ایشان ازسوی سردار عزیزمان، شهیدسلیمانی پیشنهاد شدند و بنابر روایت شهیدسلیمانی، حاجآقا بعد از پیشنهاد، گفته که باید فکر کنم. حاجآقا گفته بوده که من مشکلی برای رفتن ندارم اما تابع نظر حضرتآقا هستم و اگر ایشان مصلحت به رفتن من بدانند، بدون هیچ اما و اگری میروم. شهیدسلیمانی چند گزینه خدمت
حضرت آقا اعلام کردند و نظر حضرتآقا روی شهیدحجازی مثبت بود؛ البته گزینههای دیگر را نفی نمیکنند اما گفته بودند که اگر حاجآقا برود، بهتر است.
با توجه به اینکه شهیدحجازی پیش از رفتن به لبنان، هیچ مسوولیت فرامرزی نداشتند، چگونه و با چه استدلالی ازسوی شهیدسلیمانی به رهبر انقلاب معرفی شد؟
ممکن است هزاران دلیل برای این پیشنهاد وجود داشته باشد و هر دوی این بزرگواران(شهیدسلیمانی و شهیدحجازی) دیگر حضور ندارند که بخواهند درباره آن، صحبت کنند منتهی من فکر میکنم چون شهیدحجازی مدیری بود که وقتی در هر جایگاهی قرار میگرفت، موفق عمل میکرد، برای همین جهت اعزام به لبنان پیشنهاد شد.
شاید شهیدسلیمانی وقتی در ذهنشان شهیدحجازی را برای لبنان در نظر داشتند، میدانستند که شهیدحجازی سطحی از مدیریت را ارائه میدهد که دیگر جای نگرانی باقی نمیگذارد.
یکی از مولفههای مهم و تاثیرگذار در موفقیت رزمندگان نیروی قدس این است که بتوانند با مردم سوریه، عراق، لبنان، یمن یا هر جایی که میدان عملیات نیروی قدس است، ارتباط برقرار کرده و نسبتبه مردم آنجا، فهم فرهنگی پیدا کنند. یکی از دلایل موفقیت شهیدحجازی در لبنان، این بود که خیلی خوب توانست با برادران حزبالله ارتباط برقرار کند و اقلیم، فرهنگ و تفکر لبنانیها را بشناسد و خود را به آنها نزدیک کند.همینها موجب شد تا به تعبیر یکی از دوستان حاجآقا، لبنانیها
«حاج سیدابوعلی» را صرفا بهعنوان یک فرمانده نظامی ایرانی که آمده تا کمکی برساند، نبینند، بلکه او را یکی از خودشان بدانند. همین اتفاق برای حاجقاسم هم رخ داد. حاجقاسم کاریزما و هیبتی پیدا کرد که همه محور مقاومت، او را بهعنوان فرمانده پذیرفتند. هنر شهیدسلیمانیها، شهیدحجازیها، شهید همدانیها و بسیاری فرماندهان دیگر این بود که توانستند در کنار ارتباط اعتقادی، ارتباط قلبی هم با رزمندگان محور مقاومت برقرار کنند.
این پیشینه آیا در شهیدحجازی وجود داشت؟
حاجآقا از قدیم با بچههای حزبالله آشنایی داشت و بسیاری از فرماندهان حزبالله، شهیدحجازی را بهعنوان یکی از فرماندهان ارشد سپاه میشناختند. مثلا یادم هست که نیروی مقاومت بسیج به حزبالله کمکهای زیادی میکرد و درمورد نیروهای مردمی، مشورتهای خوبی به حزبالله میداد.
زمانی که در معاونت آماد ستاد کل حضور داشتند هم قاعدتا در تامین لجستیک حزبالله مثمرثمر بودند.
بله. اصلا یکی از دلایلی که حاجقاسم، شهیدحجازی را برای اعزام به لبنان پیشنهاد کردند، شاید تجربه درخشانی بود که شهیدحجازی در معاونت آماد و پشتیبانی نیروهای مسلح داشت. شهیدحجازی به محض اینکه مستشاری نظامی در لبنان را به عهده گرفت، فقط به امور جاری مثلا اینکه فلان پهپاد اسراییلیها چنین یا چنان شد، نگاه نمیکردند، بلکه با توجه وضعیت سیاسی، فرهنگی و نظامی حزبالله، با سایر فرماندهان همفکری میکرد و این موضوع را در دستورکار قرار میداد که باید کجاها را زد؛ مثلا الان که در سال۱۳۹۳ هستیم، برای سه سال دیگر حزبالله بهلحاظ توان رزمی، موشکی، فرهنگی، سیاسی و… باید در کدام نقطه باشد. وقتی نگاه اینطور باشد، کارها و پروژهها بلندمدت و جدیتر میشوند. در پنجسال و نیمی که حاجآقا در لبنان بودند، دوری پدر و مادرمان واقعا برای ما سخت شده بود.
مضاف بر این سختیها ، تهدیدها هم خیلی زیاد بود و صهیونیستها مدام در رسانههای خود اسم حاجآقا را میبردند؛ اینها نشان میداد که صهیونیستها برای ترور، دست روی حاجآقا گذاشتهاند. وقتی من و خانواده به حاجآقا گلایه میکردیم که چرا بازنمیگردید، ایشان همیشه به ما میگفت که کارهایی را شروع کردهایم که میخواهیم به نتیجه برسند و اگر برای بازگشت اصرار کنم، ممکن است این کارها ابتر بمانند؛ البته الان بحمدالله آن کارها دارد ادامه پیدا میکند. شهیدحجازی واقعا زخم اساسی به صهیونیستها زد.
شهیدحجازی در چه موقعیتی فرماندهی در لبنان را دست گرفت و در چه موقعیتی تحویل داد؟
یک سازمان بهطورکلی برای خود، ماموریتها و راهبردهایی دارد؛ مثلا فرض کنید تصویب شده که حزبالله لبنان باید بهلحاظ توان موشکی، توانمند باشد و هر فرماندهی از «حاج سیدابوعلی» گرفته تا هر بزرگوار دیگری باید به جهت سازمانی، این مصوبه را پیش ببرد. منتهی شهیدحجازی چون ذهن سازمانی و ساختاری قویای داشت و مدیر استراتژیست بود، روندها در یک سازمان را سرعت میبخشید و سریعا خلأها و موانع را پیدا و رفع میکرد.
گفتید که «شهیدحجازی واقعا زخم اساسی به صهیونیستها زد». دراینباره توضیح بیشتری بدهید.
من برای پاسخ به این موضوع، شما را به سخنان «آقاسیدحسن نصرالله» ارجاع میدهم که گفتند، حزبالله الان دیگر حزبالله سابق نیست و انشاءالله هر روز که میگذرد، دیگر حزبالله سابق نباشد؛ یعنی روند چشمگیری را که داشته است ادامه دهد. الان مشت حزبالله از موشکهای نقطهزن، با برد وسعت اسراییل و حتی بیشتر از وسعت آن، پر است. بالاخره اسراییلیها بهدلیل سیستم جاسوسی قویای که دارند، میدانند که حزبالله تا چه اندازه قوی است اما باوجوداین، همهچیز را نمیدانند و اصلا به خاطر همین ندانستن، همیشه در ترس قرار دارند.
صهیونیستها میدانند که حزبالله، موشک نقطهزن دارد اما تعداد این موشکها را و اینکه در کجا قرار دارند نمیدانند.از طرفی، مدیریت راهبردی این سوال را به وجود میآورد که آیا حزبالله در برابر دشمن، همیشه میخواهد مصرفکننده سلاحهای پیشرفته باشد و ایران بهعنوان دوست و همراه، میخواهد کمکش کند یا اینکه کاری باید کرد که حزبالله خودش بهطور مستقل، موشک بسازد. لزوم موشکسازی ازسوی خود حزبالله، روندی بود که از قبل آغاز شده بود اما در دوران فرماندهی شهیدحجازی، به واقعیت پیوست. وقتی راههای زمینی و دریایی بسته است، بچههای حماس چگونه موشک میزنند و اصلا چطور میتوانند این حجم از موشک را داشته باشند؟ غیر از این است که اینها به دانش ساخت موشک رسیدهاند؟ صهیونیستها دیگر نمیتوانند جلوی این مورد را بگیرند؛ از این بالاتر چه شکستی برای اسراییلیها وجود دارد؟ آقاسیدحسن نصرالله حتی در سخنرانی آخرش فرمود که ما داریم پهپاد میسازیم. این موفقیتها بهخاطر نگاه راهبردی شهیدسلیمانی، شهیدحجازی و همه همکاران ایشان به موضوع مقاومت بود.
درباره روابط و نسبت شهیدحجازی با فرماندهان و رزمندگان حزبالله لبنان، توضیح بدهید.
شهیدحجازی واقعا موردمحبت بچههای حزبالله مخصوصا «آقاسیدحسن» بود؛ این محبت هم در زمان حیات ایشان بود و هم بعد از شهادتشان. آقاسیدحسن تعابیر واقعا عجیبی درباره ایشان به کار بردهاند و میبرند.
میتوانید تعابیری را که به گوش خودتان خورده و جایی هم منتشر نشده است بفرمایید؟
یکی از فرماندهان نقل میکرد که خدمت «آقاسیدحسن» بودیم و «حاجآقا» هم حضور داشت. این فرمانده در آن جمع گفته، ما افتخار میکنیم که آقای حجازی فرمانده ما بوده است. آقاسید همانجا میگوید که آقای حجازی فرمانده ما هم هستند. خاطرم هست یکبار خدمت آقاسید که رسیدیم، وقتی داخل شدیم، من بودم و حاجآقا و حاجخانم. آقاسید برگشت گفت که من میخواستم یک چیزی بگویم که نمیخواستم جلوی بچهها باشد. آقاسید خطاب به حاجخانم گفتند که من تا الان فرماندهی به تفکر، تدین و اخلاقمداری آقاسید ندیدهام و ایشان واقعا نعمت بزرگی برای ما هستند. آقاسید بعد از شهادت حاجآقا، بهشدت تحت فشار قرار گرفت.
هر وقت هم که بحث بازگشت حاجآقا مطرح میشد، آقاسید خیلی ابراز نگرانی میکرد. رمز موفقیت سردار قاسم سلیمانی، سردار محمد حجازی و حتی فرماندهان و دلاورمردانی که الان دارند در محور مقاومت کار میکنند، فقط تجربه نظامی یا توانمندی مدیریتیشان نیست، بلکه توانمندیشان در ارتباط گرفتن با رفقایشان در جبهه مقاومت است. اصلا در جبهه مقاومت نگاه دستوری وجود ندارد. در جبهه مقاومت یک ارتباط قلبی میان اعضا شکل میگیرد که اینقدر بهسرعت پیش میرویم. حتی درمورد برادرانی که شیعه نیستند مثل حماس، ارتباط قلبی شکل میگیرد و برای همین، فردی مثل حاجقاسم سلیمانی، «سردار دلها» میشود.
چه شد که شهیدحجازی بعد از پنجسال و نیم، از ماموریت در لبنان بازگشتند؟
نهایتا بهخاطر آن جمعه سخت و مصیبتی که روز جمعه ۱۳دیماه اتفاق افتاد و حاج قاسم عزیز ما به شهادت رسیدند، حاجآقا هم از لبنان بازگشتند.
با حکم رهبر انقلاب؟
حاج اسماعیل[قاآنی] به حاجآقا پیشنهاد کردند که اگر میتوانید، بیایید و درمورد جانشینی[نیروی قدس]، کمک کنید. حاجآقا هم گفتند که من مشکلی ندارم اما درعینحال ملاک را نظر حضرتآقا گذاشتند. حضرتآقا هم موافقت کردند و ایشان از لبنان آمد. یکی از شاخصههای شهیدحجازی این بود که واقعا مطیع حضرتآقا بود. یکبار در سطح فرماندهان سپاه، مسوولیتی برای حاجآقا نهایی شد و فرماندهان، موافقت حضرتآقا را هم گرفته بودند. حاجآقا برای دیداری کوتاه با حضرتآقا، اجازه خواستند. در دیدار با حضرتآقا ایشان گفتند که دستور، دستور شماست منتهی به دلایلی اگر در فرماندهی نیروی مقاومت بسیج بمانم، بهتر است. حضرتآقا هم گفتند که دلایلت درست است.
این موضوع برای کدام برهه است؟
سال۱۳۸۴ یا ۸۵. یعنی میخواهم بگویم که حاجآقا نکات خودشان را همیشه میگفتند اما همیشه مطیع حضرت آقا بود.
خود شهیدحجازی هم آیا بهعنوان یکی از گزینههای جانشینی شهید سلیمانی، مطرح بود؟
بله.
چرا شهیدحجازی قبول نکردند؟
الحمدالله در ۹۹درصد فرماندهان سپاه، این خصیصه و روحیه وجود دارد که واقعا دنبال مسوولیت نمیدوند. حاجاسماعیل خیلی نظر داشتند که حاجآقا فرمانده نیروی قدس شود و حاجآقا هم نظرش روی حاج اسماعیل بود که درنهایت حضرت آقا تدبیر کردند که حاجاسماعیل فرمانده شود. بحمدالله حاجاسماعیل هم خودشان سالها جانشین فرمانده بودند و اگر کسی غیر از ایشان فرمانده میشد، تا میخواست به امور مسلط شود، خیلی زمان میبرد. از طرفی در دورهای که حاجآقا جانشین فرمانده شدند، دوره بسیار پرفشاری برای ایشان بود.
با اینکه خیلی هم طول نکشید؟
بله. یکسال و سهماه. در دورهای که حاجآقا جانشین حاجاسماعیل شد، یک تجربه خیلی جذاب شکل گرفت و واقعا این دو مثل دو بال و بهصورت کاملا دلی در نیروی قدس، عمل میکردند.
انتهای پیام/
https://tehran-24.ir/?p=116769