×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

جدیدترین ها

امروز : شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Saturday, 27 July , 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 0 خبر
از بِنت تا بِهشت به روایت زائر اولی‌ها+عکس و فیلم

به گزارش تهران۲۴ از زاهدان، به مناسبت دهه کرامت ۱۳۲ نفر از مردمان خونگرم و دلداده حضرت امام رضا(ع) از روستاهای سیستان و بلوچستان به ویژه از بنت بلوچستان و بشاگرد هرمزگان و روستاهای اطراف منطقه به همت خیران و آستان قدس رضوی عازم مشهد مقدس شده اند.

مسؤول کاروان این زائران می گوید: این زائران در قالب سه کاروان و اتوبوس این روزها میهمان آستان قدس رضوی و حرم امام رضا (ع) هستند، در این جمع از کودک تا افراد مسن گرد هم جمع آمده‌اند و برای اولین بار است که به بارگاه رضوی مشرف می شوند.

امروز در سالروز میلاد امام هشتم (ع) و در شرایطی که کاروان اعزامی موفق به زیارت شده اند و در حرم حضور داشتند با همکاری مسؤول کاروان موقعیت فراهم شدتا  با چند نفر از آنان تلفنی مصاحبه بگیرم.

پروین دادخدایی یکی از زائر اولی های این کاروان است که توانستم از او تلفنی حس و حالش را بپرسم که میگوید: به همت خیران توفیق حضور در بارگاه رضوی را دارم، چند سال است که آرزو دارم حرم امام رضا (ع) را از نزدیک ببینم، هر گاه حرم را از قاب تلویزیون میدیدم دلم بیشتر هوایی می شد اما از آنجایی که هزینه سفر را نداشتم همیشه حسرت به دل بودم.

از خیرانی که بانی این اتصال شدند ممنونم، من از بنت سیستان و بلوچستان آمده ام حس و حالم قابل وصف نیست از اینکه از نزدیک ضریح امام رضا (ع) را زیارت کردم خوشحالم، در منطقه ما خیلی از دوستان و همسایه ها علاقمند بودند در این سفر ما را همراهی کنند اما توفیق نشد از خیران نیکوکار می خواهم آنها را هم به آرزویشان برسانند و سعادت زیارت حرم رضوی را برایشان فراهم کنند.

در دلم حاجت های زیادی دارم که اینجا از امام مهربانی ها درخواست کنم اما همینکه اینجا مشرف شدم انگار دعایم مستجاب شده و به آرامش رسیده ام.

 آرامش اینجا آنقدر دلنشین است که دوست نداریم برگردیم

با هیجان می گوید: برادر زاده ام هم همراهم هست او هم میخواهد حس و حالش را بیان کند گوشی را به او می دهد،  صدایش می آمد که من ساحره  هستم، ساحره دادخدایی 19 سال دارم و سالها آرزوی زیارت داشتم و خوشحالم که این سعادت را دارم، آرامش اینجا آنقدر دلنشین است که دوست نداریم برگردیم.

به من فرصت سوال پرسیدن نمیدهند، گذاشتم تا هرچه دوست دارند بگویند.

او هم میگوید یکی از دوستانمان هم خیلی خیلی خوشحال است که با هم اینجا هستیم گوشی را به اوهم بدهم، من که در صف جا مانده‌ها بودم در حالیکه اشک حسرت از چشمانم جاری بود از این همه حس و حال خوب زائران، گفتم هرکدامتان هرچه دوست دارد بگوید.

صدای رسای بانویی دیگر از پشت تلفن می آید که می گوید: من کلثوم فردوسی هستم ۳۰ سال سن دارم و از روستای بشاگرد بلوچستان در اینجا حاضرم،  این روزهایی که در حرم رضوی هستم و زیارت می کنم از بهترین روزهای عمر است، ۳۰ سال توفیق نداشتم و الان به آرزوی خودم رسیدم. وقتی ما حرکت کردیم دوستان و آشنایانمان با گریه و ناراحتی ما را بدرقه کردند، چون دوست داشتند همراه ما بیایند ولی نشد.

ما در منطقه محرومی زندگی میکنیم که با اینجا بسیار فاصله دارد، اینجا آرامیم و بهترین روزها را در کنار هم تجربه می کنیم. عکس یادگاری با حرم گرفته‌ایم برایتان بفرستم؟ گفتم چقدر خوب خوش به سعادتان اگر دوست دارید منتشر شود بله بفرستید، بعد از پایان مکالمه عکسهایشان را ارسال کردند، شادی در چشمانشان برق می زند.

زیارت بارگاه رضوی از حاجت های همیشگی ما بود که مستجاب شد

اما مگر میشود حس و حال بانوان کاروان را بگیریم و از حال آقایان چیزی نگوییم.

روحانی کاروان مجدد تماس میگیرد و می گوید چند نفر از آقایان هم دوست دارند حالشان را بیان کنند، گوشی را بدهم؟ گفتم بهتر از این نمیشود حتما.

آقای قاسم اخلاصی یکی از دلدادگان حرم رضوی است که از روستاهای بلوچستان به حرم رضوی مشرف شده از پشت تلفن می گوید: زائر اولی هستیم و بسیار برای این لحظه دعا کرده ایم زیارت بارگاه رضوی از حاجت های همیشگی ما بود که مستجاب شد. اینجا برای فرج آقا امام زمان (عج) دعا کردیم و خدا خواستیم تا زنده بمانیم و ظهور ایشان را شاهد باشیم. 

گوشی را به یکی دیگر از همسفرانش می دهد، و اوهم بر حرف های زائران قبلی مهر تایید میزند که حس و حالمان وصف نشدنی است مثل کسی که بعد از سالها به آرزوی خود رسیده همین. من ۴۳ سال سن دارم هزینه سفر به مشهد را نداشتم و به لطف خیرین و میزبانی آستان قدس توانستم در روز ولادت این امام عزیز در این جمع باشم.

مصاحبه با زائر اولی ها و نگارش حال و هوایشان، عجیب دلم را هوایی حرم مطهر رضوی کرد، بعد از نگارش این گزارش بجای یکی از همکارنم  در جلسه ای حضور یافتم که از قضا پرچم بارگاه رضوی را آنجا برای زیارت آوردند، ناخوداگاه اشک از چشمانم جاری شد و ته دلم گفتم خدایا چگونه شکرگذاری کنم که فریاد بی صدای دل مرا هم شنیدی و درد مرا هم اینگونه زیبا مرهم گذاشتی. جسمم از کاروان عشاقت جا ماند اما نگذاشتی دلم جا بماند. 

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.