×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

جدیدترین ها

امروز : سه شنبه, ۲۲ آبان , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Tuesday, 12 November , 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 0 خبر
سنگ تمام شاعران و هنرمندان براى سردار دل‌ها+متن اشعار

به گزارش تهران۲۴ محفل ادبى «قاسم هنوز زنده ست» بزرگداشت مقام سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانى با حضور ادیبان و استادان و هنرمندان کشورهاى فارسى زبان در گروه بین‌المللى هندیران برگزار شد.

در این مراسم که شاعرانى چون غلامعلى حداد عادل، محمدعلى مجاهدى، على رضا قزوه، محمود اکرامى فر، ولى اله کلامى زنجانى، سعید حدادیان، رضا اسماعیلى، مصطفى محدثى خراسانى، على محمد مؤدب، محمدحسین انصارى نژاد، غلامرضا کافى، محمدمهدى عبدالهى، ایرج قنبرى، قادر طراوت پور، عزیز آذین فرد، امیر عاملى(شاعر و خوشنویس)، سید مسعود علوى، علیرضا حکمتى، مسعود ربانى(شاعر و خوشنویس)، میلاد حبیبى، شعبان کرمدخت، حمید حمزه نژاد، نغمه مستشارنظامى، فاطمه نانى زاد، وحیده افضلى، حمیده پارسافر، ایمان طرفه، لیلى رکن آبادى، فاطمه طارمى، سمانه رحیمى، الهام نجمى، زهرا میریان کرمى، فاطمه ناظرى و همچنین شاعران خارجى از جمله پروفسور فاطمه بلقیس حسینى، سید حکیم بینش، سید سکندر حسینى، احمد شهریار، محبوب حسین، مهدى باقرخان، کبرى حسینى بلخى، فاطمه(صغرى) حسینى زیدى و … حضور داشتند با قرائت اشعار خود به مقام بالاى آن شهید عزیز اداى احترام کردند.

در ادامه آثار برخی از شعرا در وصف سردار دل‌ها تقدیم می‌شود.

علیرضا قزوه
چشمه بود و رود بود و شط… رفت و دریا شد سلیمانی
 با شهادت چون نگینی سرخ… تازه  پیدا شد سلیمانی

حاج قاسم چون سیاوش بود… تاروپودش آب و آتش بود
بر سر اهریمنان شوم تیغ برا شد سلیمانی

کاوه آهنگر دوران، در کمانش تیر آرش داشت
روز هیجا در صف پیکار   پرچم ما شد سلیمانی

تکه تکه جان خود را داد… پای عشق و دین و  ایرانش  
 قاسم ما  شور  اکبر داشت… اربا اربا شد سلیمانی

مالک اشتر تو بودی تو، حافظ کشور تو بودی تو
عده‌ای بارند و خار، اما یار مولا شد سلیمانی

حاج قاسم پرچمش بالاست، حاج قاسم نور چشم ماست
آن که خود «سردار دل‌ها» بود… روح دل‌ها شد سلیمانی

علی محمد مؤدب
با مرگ زیستی
چون شعله‌ای مقدس
 یک عمر
هر جا که دست‌ها به دعا بر شدند
از زندگی سرودی و بودی
هر جا که یخ زدند
دستان کودکانه آزادی و نشاط
آواز  آفتاب  سرودی
با مرگ زیستی
با مزه مبارک انجیر
با نوحه‌های نوح
در کشتی همیشه توفان
توفان نجات بود
 وقتی تو نوح بودی و می‌خواندی
ما را به عرشه‌های جنونت
توفان ترانه های تسلّا بود
خورشیدهای گمشده را توفان
 یال بلند کوه تماشا بود
تا آن ندیده را تو ببینی
تا مرگ را به خنده بچینی

محمدحسین انصارى نژاد
اشکی درسوگ سردارسلیمانی

کیست بر علقمه در آینه گردانی‌ها
کیست این تیغ به کف، گرم گل افشانی‌ها

بوی پیراهن خونین کسی می‌آید
این خبر را برسانید به کنعانی‌ها

باز با دستخط سوختگان بنویسید
بر ورق های دلم شرح پریشانی‌ها

غرق خون سلسله‌دار به دوشان، دارد
عشق، بسیار ازین سلسله جنبانی‌ها

لاله عباسی از آن حنجره‌ها می‌شکفد
بنگر باغ گل سرخ به پیشانی‌ها

هله‌ای «اهل حرم!میروعلمدار» کجاست؟
پاسخی نیست به جزسربه گریبانی‌ها

برسانید به سیدحسن این مرثیه را
نامه‌ای سوخته از غربت لبنانی‌ها

بشنو از سوریه ومزرعه زیتونش
خون جگر، جامه دران یکسره «زیتانی‌ها»

شعر در بحر رجز نذر شهیدستان باد
نیست شایسته اش این سوز نیستانی‌ها

خون مالک به زمین ریخته و می نگرم
ذوالفقار علی و صاعقه افشانی‌ها

بنویسید خدا قاسم جبارین است
و چه جان ها بستانیم از آن جانی‌ها

با همه کفر مجسم به جهان خواهد بود
نام تو رونق بازار مسلمانی‌ها

حرز «یامهدی موعود» به سربندش بود
باطل السحر به هرفتنه سفیانی‌ها

اوست بیت‌الغزل هر چه شهادت نامه‌ست
مثل خورشید به منظومه عرفانی‌ها

علم پیرخمین است که بر دوش شماست
که در این قافله جمعند جمارانی‌ها

رستخیزی‌ست به خونخواهی او می‌شنوی؟
بی‌شمارند دراین قوم سلیمانی‌ها

وحیده افضلی
ما قلب‌های پیش‌پا افتاده‌ای هستیم
مستانِ بی‌جام و بدون باده‌ای هستیم

دست از سر لیلای قصه برنمی‌داریم
دیوانه‌های تا ابد دلداده‌ای هستیم

ما را شما گرچه شبیه مور می‌بینید
ما پادشاهانِ سلیمان زاده‌ای هستیم

باران چرا در چشمهای ما فراوان است؟
چون بغض‌های در گلو آماده‌ای هستیم

مثل شما اهل ریا و رنگ و رندی؟،…نه!
ما عاشقانِ سخت، اما ساده‌ای هستیم

سعید حدادیان
نام تو را در بهترین رویا شنیدم
از عرشیان، از عالم بالا شنیدم

در آسمان هشتم، آن آئینه‌خانه
عکس تو را دیدم، صدایت را شنیدم

عطر تو را در آن بهشت آرزوها
از یاس و نرگس، از اقاقی‌ها شنیدم

این داغ را از آفتاب اول تیر
از موج‌های گیسوی یلدا شنیدم

از زخم‌های حنجر آتش‌فشان ها
از شور طوفان، از لب دریا شنیدم

از خاک خونین حلب، از آتش شام
از نخل‌های بی‌سر صنعا شنیدم

نام تو را از بیدهای گُر گرفته
از بادهای سرخ در حیفا شنیدم

میدان منور می‌شد از باران چشمت
هر بار از لب‌هات، یا زهرا شنیدم

نام تو را در شب‌نشینی شهیدان
با شوق از اصحاب عاشورا شنیدم

*

گاهی نشان عشق ما، اشک روان شد
گاهی گواه عاشقی، ایثار جان شد

با زخم باید سوخت، باید ساخت، آری
اما کدامین زخم چون زخم‌زبان شد

وقتی هوای پَر گرفتن رفت از سر
وقتی دل از تن پَروری ها ناتوان شد

وقتی که ساعت از صدا افتاد کم‌کم
وقتی پَر قو بستر خواب گران شد

وقتی هوا مسموم شد از باد نخوت
وقتی که دنیا شوکران این و آن شد

تو آسمان را خواستی، برخاستی تا
کم کم زمین در زیر پایت، آسمان شد

تو با لباس سبز، خضر راه بودی
با تو کویر تشنه غرق ارغوان شد

وقت تلاوت با دوبیتی‌های چشمت
روح تغزل در تَن هستی روان شد

یا نور و یا قدوس‌های چشم هایت
در آسمان شام، مثل کهکشان شد

فاطمه طارمی
تقدیم به سردار دل‌ها

بر هر که کشیده است غم بی پدری را
انگشتریت داده نوید خبری را

چون باد که از دشت گل سرخ گذشته
داری ز دمشق عطر گل خون جگری را

آری خبر آمد ز سر دار به سردار
در خون بزن اینبار قنوت سحری را

در معرکه‌ عشق به رقص آمده رستم
آتش زده انگار ز سیمرغ پری را

نامرد به گرد حرم زینب کبری‌ست
آغاز کن ای مرد در آتش سفری را

رفتی که در آغوش خدا جای بگیری
بعد از تو چشیدیم غم دربدری را

سیدسکندر حسینی بامداد
تقدیم به سردار مقاومت حاج قاسم سلیمانی

قلب‌ها آتش گرفته چشم‌ها خون ریخته
ماه در وقت نمازت اشک گلگون ریخته

خون تو تفسیر بیداری‌ست مانند حسین
رازهای شوم را از پرده بیرون ریخته

در عراق و شام آیینه!،تماشا می شوی!
نقشی از تو در مثال فاطمیون ریخته
 
دشت سرخ‌ است از جنون عشق تو در هر قدم
تا ببینی در دل این خاک مجنون ریخته

غیرتت هرگز نمی گنجد میان صد کتاب
از سرهر تار مویت نیز مضمون ریخته

عشق تو در رقص آورده است موج و رود را
در خیابان‌ها خروش و خشم کارون ریخته

قدس از خونت شکوفه می‌دهد با اینکه در
بین آتش شاخه‌های سبز زیتون ریخته

کربلا آغوش واکرده به قاسم باز او
در رگ گل‌ها دوباره چشمه‌ی‌خون ریخته

غلامعلی حدّاد عادل
ماه آسمانی

ماه آسمانی شد قاسم سلیمانی
شد ز پرتو رویش آسمان چراغانی

مرد فاتح میدان در نبرد با شیطان
مرد روز‌های سخت، ورطه‌های طوفانی

دشمن ستمکاران، دوستدار مظلومان
بند بند رفتارش آیه‌های قرآنی

فخر امّت اسلام، پارهٔ تن ایران
اسوهٔ مسلمانی، قهرمان ایرانی

افتخار ملت بود، سرو راست‌قامت بود
کوه استقامت بود، شیرمرد کرمانی

آه از آن لب خندان، آه از آن دل سوزان
ابروان مردانه، چشم‌های بارانی

«زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم
می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی»

ای امید آینده! ای تو تا ابد زنده!
آفتاب تابنده در جهان ظلمانی!

ای تو مالک اشتر، ای سپاهی حیدر!
یاورِ وفادارِ سیّد خراسانی!

گرچه ریخت خون تو، دشمن زبون تو
بهره‌ای نخواهد برد بهتر از پشیمانی

رفت اگر سلیمانی، رفت اگر ابومهدی
از میان نخواهد رفت غیرت مسلمانی

ای حقیقت جاری! ای چراغ بیداری!
تا همیشه در دل‌ها جاودانه می‌مانی

تا زند سحرگاهان سر ز خاوران خورشید
تا کند شبانگاهان ماه پرتو‌افشانی،

موج‌های دریاها، بادهای صحراها
می‌برند نامت را آشکار و پنهانی

می‌کنند همخوانی، در هوای بارانی
قاسم سلیمانی، قاسم سلیمانی…

محمدمهدى عبداللهى

از فتنه پاییز بر این باغ، پیام است
این حادثه ى سرخ سرآغاز قیام است

سبز است قیامى که در این چله رنگین
در معرکه ها سرخ ولى گام به گام است

هرچند که تلخ است به دل، داغ شهیدان
در فصل شهادت فقط ایام به کام است

این نهضت امّید در آیینه تاریخ
در سایه خورشید، پر از شور مدام است

سرخیم در این باغ پر از خون سپیدار
هستیم بر آن عهد که در جان کلام است

هر چند عدو نقشه کشیده ست شب و روز
دوران بزن در رواِ این قوم تمام است

لبنان و یمن، سوریه، بحرین و فلسطین
بیت الغزل عشق در این خطّه کدام است؟!

غم نیست اگر قاسمِ میدانِ وفا رفت
وقتى که علمدار نگاهش سوى شام است

با شور شهیدانه سلیمانىِ جان را
اینگونه بخوانید که سربازِ امام است

از مکتب قاسم همگى درس بگیرید
از عشق بر او یکسره چاووش سلام است
▫️
خون‌خواه شهیدان سفر کرده مى‌آید
مى‌آید از آن دور و همین حسن ختام است

حمیده پارسافر

بر سرت بوسه‌های «عشق» خوش است، باز گرد ای بلای تو به سرم
سینه ام شعله شعله می‌سوزد، این همه درد را کجا ببرم؟

ای نگاهت پر از صلابت و مهر، آسمان‌ها مبارکت سردار!
میهمان حسین فاطمه باش! در کنار مدافعان حرم

 مثل ‌قلب غروب غمگینم، سخت در حیرتم که پر زده‌ای
اربا اربا شدی سبک بروی… خم شد از داغ رفتنت، کمرم

تا ابد استوار می‌مانیم، راه سبزت ادامه خواهد داشت
از دلم لحظه‌ای نخواهی رفت،  مقتدای همیشه‌ام! پدرم!

با تمام وجود دلتنگم، با تمام وجود، چشم به راه…
جمعه‌های پس از تو بیشتر از، جمعه‌های گذشته منتظرم

سمانه رحیمی
دل، نگاهش به دَمِ روضه بارانی‌هاست
صورت شهر، از این غصه چراغانی‌هاست

دلمان گرم نفس‌های پر از مهر تو بود
رفتنت نقطه آغاز پریشانی‌هاست

عکس انگشتری‌ات روضه به پا کرد و هنوز
نام تو زمزمه سرخ غزل‌خوانی‌هاست

شهر، این شهر دل آشوب به دریا پیوست
بعد تو منتقمت لشکر طوفانی‌هاست

خون تو معجزه هر نفس ایران شد
مثل این معجزه در عشق، فراوانی‌هاست

عَلَمت مانده برافراشته تا برگردی
بعد تو میهنمان ملک سلیمانی‌هاست

کبری حسینی بلخی
عراق در غم و بازار شام ویران بود
تمام خطۀ خاورمیانه حیران بود

شیوع یک تب وحشی، به شکل باد سیاه
رسیده بود و جهان، هیکل هراسان بود

عرب در آتش این فتنۀ جوان، می‌سوخت
به روی تابه چنان برْه‌های بریان بود

خلیفه بر سر بازار  رقه، فرمان داشت
و در سرش هوس خطه خراسان بود

چه مادران که به تیر خلاص جان دادند
چه کودکان که ز شب تا سپیده گریان بود

فسرده بود به جادو  جهان رعنا را
دوای درد در انگشتر سلیمان بود

به حکم حضرت جان، مهر فتح در دستش
شکفته بر لب او آیه‌های قرآن بود

*

آن‌که در انگشترش نقش سلیمانی بود
در نظرگاه ولایت اشتر ثانی بود

بعد از این تا سالیان سال سنت می‌شود
نام فرزندان ما قاسم سلیمانی بود

شیرمردان خدایی جنگ، رودررو کنند
چاه کندن حیلۀ دیرین شیطانی بود

عاقبت در آسمانش پرتو افشان می‌شود
ماه اگر در هاله‌اش یک چند زندانی بود

قیمت ما هیچگاهی از شکستن کم نشد
آنچه ما داریم در خود، گوهر کانی بود

ایل ما در حجله‌های عشق قاسم کم نداشت
یک تن از آن جمله، این سردار ایرانی بود

روبهان، در بیشه شیران پس از این چند شب
خواب در چشمانتان شاید که ارزانی بود

سیدحکیم بینش
ای زنده تر از زنده تر از زنده تر از ما
لبخند تو عاشق کند آینه‌ها را

سردار سرافراز تر از تو به جهان کو؟
«سرباز ولایت» نفست فاتح دل‌ها…‌

انگشت سلیمانی تو کور نموده است
چشم جمل فتنه‌ی این دور و زمان را

هم نقطه‌ی پایان به غم و غصه‌ی گل خوب
هم سجده‌ی شکرت به دل معرکه زیبا

در خط نگاهت همه جا فاطمیون اند
سر بند سر شان همه یا زینب کبرا

در آن سحر جمعه که جان همه لرزید
انگشتریت شد خبر اول دنیا

حالا که مسیر گل سرخ است مشخص
باید خود مان را برسانیم به دریا

محمدعلى مجاهدى (پروانه)
در کوچ پرستوها در همهمه گل می­‌کرد
در شور قناری‌­ها با زمزمه گل می­‌کرد

در دامن دل‌تنگی بی­‌واهمه گل می­‌کرد
در حنجره سرخش یا فاطمه گل می‌­کرد

چون عطر نجیب یاس در پنجره‌­ها جاری است
با نعره یا عباس در حنجره­‌ها جاری است

گلبانگ اذان او از ماذنه می‌­رویید
مانند گل خورشید از روزنه می‌­رویید

با تنتنه گل می­‌کرد با هیمنه می‌­رویید
در میسره می‌­جوشید در میمنه می­‌رویید

مردی که نبردی سخت با ما و منی‌ها داشت
پیکار اهورایی با اهرمنی‌­ها داشت

موسیقی چشم او با قافیه می­‌جوشید
آهنگ مناجاتش در ادعیه می­‌جوشید

با زمزمه می‌­رویید با مرثیه می­‌جوشید
آن مرد که خون او در بادیه می­‌جوشید

گل­‌های شقایق را آتش زده داغ او
داغی که فروزان خواست این کوره چراغ او

مردی که تبار او از ایل تبر بوده است
یک عمر خلیل‌­آسا همزاد خطر بوده است

قد قامت تکبیرش هنگام اثر بوده است
در حنجر فریادش طوفان شرر بوده است

مردی که پای زر زنجیر زدن داند
شیری که به روی زور شمشیر زدن داند

مهدی باقرخان
خون ِ شهید، نقش ِ حیاتی به جا گذاشت
بر عرصه‌ی فضای خموشان، صدا گذاشت

بر غیرت شهید، سلامی بود که او
جایی که دست‌ها نرسیدند پا گذاشت

جرأت، امید، عزت و اوج شرف، وقار
تنهاترین شهید برایم چه‌ها گذاشت

میراث او چه بود همه عشق و مهر و درد
جز عشق و مهر در دل ما چه به جا گذاشت

نازم به آن طبیب که در آتش و عطش
بر دردهای زخمی دنیا دوا گذاشت

درهم شکست هیبت فرعون کفر را
مستضعفان قافله را در عزا گذاشت

این عاشق شهید که بوده؟ که پیر ما
در روز ِدفن در کفن او عبا گذاشت!

به گزارش فارس در حاشیه این مراسم مسعود ربانى (خوشنویس) ابیاتى را در وصف سردار در صفحات کاغذ به صورت خوشنویسى در معرض نمایش قرار داد.

انتهای پیام/

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.